۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

انچه باران چند روزه تهران بر سر من اورد


خیلی شاد . سرحال . کیف توی دست راستم تاب بازی می کرد و قدم هام از روی سرخوشی بود.میرفتم دانشگاه .
 از بارون دیشب هنوز هوای گرفته و ذرات معلق اب باقی بود . همینطوری شدید و شدید تر می شد .طوری که تنها در عرض 20 ثانیه به بارانی سیل اسا تبدیل شد و اب هم همینطور بالا می امد. دانشگاه داشت دیر می شد . رعد و برق و نوع اب گرفتگیمنو یاد قوم لوط می انداخت .
توی ایستگاه ایستاده بودم . یک قایق شرکت واحد جلوم توقف کرد و سوار شدم. به قایقران گفتم : سیروس مسیرتون از کدوم وره؟ گفت : اینقایق خط خاوران - علم و صنعته . خیابون دماوند پیاده شدم کمی تا ایستگاه کرال رفتم و سوار لنج تهرانپارس-ازادی شدم.سطح اب خیلی بالا امده بود و لنج از مسیرش خارج شده بود.در این بین فقط کله برج میلاد بیرون بود. و لنج ران به سمت برج رفت .نزدیک برج پسری 23 -24 را دیدم که نوک برج میلاد نشسته بود . داد زدم بیا پایین ، تو در خطری ، بیا روی لنج تو رو ارواح خاک پدرت ، گفت : نمی ام ، اینجا در امانم  و شما به هلاکت می رسید . گفتم : بیا پایین بابا ، نمی خواد واسه ما کنعان بازی دربیاری ،.ولی با اصرار روی برج ماند .
 لنج دوباره به سمت مسیر اصلی خود( دانشگاه من ) به راه افتاد .  موج بالا می امد و به عرشه کوبیده می شد . رعد و برق ها برای ثانیه ای زمین را برای عکاسی ابرها از زمین فراهم میساختند.ساعت 7:31 صبح به دانشگاه رسیدم . دانشگاه؟ همش اب بود و اب .بلی ، من روی دانشگاه و روی سطح اب بودم.
از توی لنج لباس قواصی را برداشتم و بعد از نصب کپسول اکسیژن روی کمرم ، به پشت به داخل اب افتادم و به عمق 60 متری رفتم . با شنای قورباغه خودم را به جلوی درب کلاس رساندم . گفته بودند که این استاد ، احتمال کنسلی کلاسهایش بسیار کم است . اما مطمئنا با این شرایط جوی بد باید کلاسش برگزار نمی شد . درب را باز کردم . همه امده بودند ، استاد هم درس میداد. اما صدایی شنیده نمی شد و فقط حباب هایی از کنار ماسک استاد بیرون میزد. استاد بعد از دیدن من با دستش عدد 4 را نشان داد که عدد خوبی نبود و من حذف شده بودم. 

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

ماجرای مردی که مو به تن ادم سیخ می کند



روزی مردی برای استخدام به یک شرکت تخلیه چاه مراجعه کرد . رئیس شرکت  یک نِی به او داد و از او خواست یک چاه را تخلیه کند . رئیس نمونه کارش را دید و پسندید. به او گفت : حالا بیا این لباس کار را بگیر و مشغول کار شو .مرد وقتی شلوارش را دراورد شورتی به پا نداشت . رئیس عصبانی شد و گفت کسی که شورت ندارد یعنی دستشویی نمی رود و این مرد نمی تواند در امر تخلیه موفق باشد .
مرد را از شرکت بیرون کردند . جلوی شرکت مرد غمگین و افسرده قدم میزد و از شرکت فاصله می گرفت . دستش را در جیبش برد و یک دستمال کاغذی بیرون اورد .به اولین مغازه رفت و آن را به اصرار و قیمت خیلی کمی فروخت و دو تا دستمال گرفت . همینگونه فروخت و خروخت تا به یکی از گنده ترین و بزرگترین شرکتهای دستمال کاغذی تبدیل شد . او پس از دستمال کاغذی به نوار بهداشتی روی اورد و تولید ان را هم شروع کرد . مدتی بعد خبرنگاری به او گفت : شایعه شده که نوار بهداشتی های شما برای پوست بسیار مضر و خطرناکند. ایا امکان دارد که خودتان این نواربهداشتی را به کار برید ؟ مرد یک مدل بالدار دراورد و شلوارش را هم دراورد . همه تعجب کردند . او شورت به پا نداشت ! خبرنگار به او گفت : شما که بزرگترین شرکت دسمال کاغذی و نواربهداشتی را دارید شورت به پا ندارید ، اگر داشتید دیگر کی می شدید؟! مرد در جواب گفت : تخلیه چاه!    

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

ساعت 7 بامداد


-  پاشو پاشو کارت دیر شدا پاشو بینم

+  ئه .... بوق سگ تو این وقت صبح اینجا چی کار می کنی؟

- خروس خون مست بود ، گرفتنش . جاش من اومدم .

 + یه لقمه نون حلال   با   جون ادمیزاد  کجان؟

-  داشتن پوزیشن جدید ابداع می کردند که اونها رو هم گرفتند.

+  تو چجوری فرار کردی؟

-  سرهنگ جلالی هستم . بدون هیچ کار احمقانه ای دستاتو بزار رو سرت  و اروم برگرد.

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

داستان پیرمرد خود خواه


پیرمرد سوار شد . سومین نفر و اخرین نفر ظرفیت تاکسی محسوب می شد . راننده که از خواص بود

یک اهنگ گذاشته بود که در اون صداهایی ناشناخته و مرموز شنیده می شد . مرد پیر با صدایی

ریشتراش گونه ای گفت : اخه اینم شد اهنگ . رد کن بابا

راننده در کسری از ثانیه تا کمر امد وسط دو صندلی و داد زد : اخه تو چی میفهمی از

اهنگ اسیای شرقی . هان ؟

پیرمرد تا انتهای مسیر سرش توی لچکی شیشه عقب بود به بیرون نگاه میکرد.

داستان کوچَاک


-   من دارم میرم پیش روانپزشک ، کاری ندارید؟

پدر : هیچی فقط قضیه بی نظمیت رو هم مطرح کن

-   چشم

مادر : حتما بهش بگو که مادرتو اذیت می کنی

- حتما

پدر : اینم بهش بگو که پدرت تو زندگی هیچی برات کم نذاشت

- باشه

مادر : از ریخت و پاش هات ، از بیشعوری هات ، از الاغ بازی هات هم بگو

- چشم

 چند ساعت بعد....

پدر و مادر : سلام . چی شد ؟ درمان شدی؟ الان بهتری؟

- یک کتاب داد که بدم به شما
عنوانش چی هست:

" پدر و مادر ما متهمیم"

  اینگونه شد که آن دو به اشتباهشان پی بردند و دیگر کودکشان را انگشت نکردند

شکس 1307

1-داستان برتر جشنواره دولت ابادی در سالهای 1341-1379
2-برنده 6 دوره جشنواره پشم طلا
3-نامزد دریافت بیلاخ بلورین
4-شروع اعتیاد داریوش

۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

خدمات دهن بفرمایید

- دهنتو سرویس کردم

+ لطف کردید
- فقط چند روز اول زیاد زر نزن که خوب اب بندی شه
+ اهنگ چی ؟ میتونم گوش کنم؟
- تا درمان کامل و قطعی فقط جاستین بیبر
+ می تونم بخندم؟
- اگه خنده باعث جر خوردنت نشه ایرادی نداره
+ اها . باشه . من برم .   دافض

عنوان نداریم

+ اقا این وبلاگتون رو می کشید کنار؟

- چرا؟
+ جلو راهه . سد پیشرفته . شما دارید تمام ایده ها رو میسوزونید
- عییییییییی عییییی  خوبه؟
+ یکم دیگه
- عی
+ خوبه خوبه