۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

تهران - نیویورک - واقعی

مسافرها همه عرق کرده بودند .از گرما. دنده از یک به خلاص و از خلاص به یک انتخاب دیگری نداشت.
راننده لُنگی به صورت می کشید و کلماتی مبهم مانند "س هِش"  حواله ایست بازرسی مقابل می کرد.
ترافیک شدید نه در اثر تصادف بود و نه در اثر بارندگی ، ایست بازرسی بسیجیان گرام جواب سوال بود .
عجیب بود . برای اولین بار بود که ایست بازرسی به این تر و تمیزی می دیدم .
لباس های چریک های امریکایی ، عینک دودی ، پوتین قهوهای امریکایی و ... همه چیز امریکایی به تن داشتند.
به جلوی ایست که رسیدیم ، یکی از انها سرش را داخل ماشین کرد و بعد از نگاه به من گفت " گوه "
پیاده شدم یقه اش را گرفتم و گفتم : هر خری می خوای برا خودت باش ، (اب دهن قورت ) مرتیکه الاغ درس صبت کن .
سرباز که در کل این مدت داشت با تعجب به من نگاه می کرد گفت : وات آر یو دو اینگ؟
مسافر یکی از ماشینها  سرش را از پنچره بیرون اورد و گفت : اون که حرف بدی نزد ، گفت " گو " یعنی برو 
برگشتم رو به سرباز ، اخه مگه فارسی رو گرفتن ازَت؟
دوباره همون مسافر تا سینه از پنجره بیرون اومد و گفت : دادا کجای کاری ! اینا امریکایی ان که تا دل تهران نفوذ کردن
ابلفضل!!! برای لحظاتی خون به مغزم نرسید ، افکارم اسپاسم کرد ، کمرم هم گرفت . البته این اخری ربطی به این ماجرا نداشت.
هول شده بودم . آی لاو اُباما ، آی لاو اُباما ، برای ماست مالی بد نبود .
از ایست رد شدیم .تمام زن ها بی حجاب بودند ، انگار با پرواز صبح به پاتایا رفته بودم. در اون حد.در این بین
ون گشت ارشاد رد شد که بزرگ روی درش نوشته شده بود " امر به منکر و نهی از معروف" .
سریعا در خانه را باز کردم وبه داخل رفتم . بعد از روشن کردن مودم و لب تاپ مرور گر را باز کردم.
دستهام میلرزید . عرق روی صورتم اسکی میرفت . دبلیو دبلیو دبلیو . سکس . کام ........ خدای من ! باز بود .
در اون لحظه فقط این سایت برای تست فیلترینگ به ذهنم میرسید. توی این حال و هوا بودم که یک موشک
اف 768 خوشه ای بالای خونه منفجر شد . لامصب تمام کافی نت های برزخ هم دایل اپه . وقتم هم تمومه .

۱ نظر: