۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

دکتر شخصیت 3


 مادرهای گرامی هیچ گاه به فرزند پسرتان ظرف شستن و سفره پاک کردن را تحمیل نکنید . مثل گربه خیس کردن می ماند.

دکتر شخصیتی 2


وقتی با کسی هستید در اوج لذت و خوش ترین لحظه او را ترک کنید و بدانید عاشقتان می شود.

دکتر شخصیت1


وقتی مطلبی طنز بیان می کنید و جمع می خندد شما نخندید تا هم اطرافیان بفهمند
این گوشه ای از قدرت طنز شماست و هم خفن تر از انچه هستید به نظر برسید.

تهدید نظامی


دکتر احمدی نژاد اعلام کرد : مقصد بعدی من بعد از پالایشگاه ابادان اسرائیل است.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

کارشکنی


شکایت موزه انگلیس از ایران : مدت اجاره جنتی به ایران به اتمام رسیده است

2داکتر ممود


[محمود 30 جاسوس را سیاه و کبود کرده و از اتاق خارج می شود]
بچه اونی ها

[شماره راننده اش را می گیرد تا به دیدار مادر 40 شهید برود]
رئیس جمهور محترم شارژ شما به اتمام رسیده است
رئیس جمهور م...     بیب بیب بیب

[محمود شماره  *140*اقا #  را میگیرد و گوشی اش لبریز از شارژ می شود]

[به درب منزل مادر 40 شهید می رسد. روی درب نوشته است :بازدید برای عموم ازاد است]

[داخل]
محمود : مادر چرا تو این وضع اسف بار زندگی می کنید ؟
مادر : تقیقت حلقه
صدای زنگ اس ام اس گوشی محمود می اید
متن پیامک : مشایی: احمدی مقدم را رد کن بره . از قضیه جن ها بو برده
تیتراژ با صدای اخشابی

داکتر ممود1


[مصلحی در می زند]
محمــــــود    محمـــود جان کجایی ماه شب چهارده من ؟ کجایی؟

محمود : مگه نگفتم دیگه اینجا نیا بچه اونی

 مصلحی : تند نرو فدات شم ببین برات 30 تا خارجی خشگل اوردم

[محمود زیر چشمی نگاه می کند]
به پیشنهاد من فکر کردی؟

.  مصلحی
بابا 30 تا ادم برات اوردم گیر دادی به من . اخه تو جذب چیِ من شدی؟ها؟


[ محمود با لبخندی خبیثانه به سمت مصلحی می رود]
سانسور

سانسور

سانسور

[هر دو رو به خورشید درحال غروب ]
محمود : راستی اون 30 تا کی بودن؟

مصلحی
حالا دیگه!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

سینما از دیدگاه ایرانی


خوب بود .    دردای   جامعه   رو  بیان  می کرد .
  "          "             جوونا         "             "
  "       "    معضلای   "             "               "

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

جن گیر 1

[پرده اول - محیط ترسناک و مه الود با صدای ممتد هووووو]
مشایی : [در حالی که به گوی شیشه ای نگاه می کند] 
یه ریش میبینم.
ا.ن : [در حالی که قد بلندی می کند]
میشه ببینم؟ میشه ببینم؟
مشایی : خیـــــــــــر.
 یه موجود ترسناکی میبینم. طوری که  وقتی جن ها اون را می بینند بسم الله میگن 
[ا.ن اب دهن خود را قورت میدهد] 
یه مصلحی میبینم
داره به ریشت می خنده
ا.ن : وای نامرد . حالا به نظرت چی کارکنم؟
مشایی : حالا من امشبو یه بختک میندازم روش .ولی برای فردا مصلحی رو اخراج کن
ا.ن : رهبری رو چی کار کنیم؟
مشایی : اون با من . فردا با سُم میرم سراغش بگرخه
[در حالی که روی سقف نشسته است]
ما رو دست کم گرفتی ؟
ا.ن : اخه من عاشق همین خل بازیاتم دیگه ! 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

لندهور

اومد وسط سایت دانشگاه و داد زد : شلوارمو در بیارم؟
همه پسر ها گفتن : دربیـار در بیــار
دختر ها هم زیر چشمی نگاه می کردن
یه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشیشو در اورد.

همانا انسان نسبت به پروردگار خود بسیار ناسپاس است

 از تصادف جان سالم به در برده بود و جان خود را مدیون شرکت بی ام و می دانست
وخداوند همچنان لبخند می زد.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه