۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

ساعت 7 بامداد


-  پاشو پاشو کارت دیر شدا پاشو بینم

+  ئه .... بوق سگ تو این وقت صبح اینجا چی کار می کنی؟

- خروس خون مست بود ، گرفتنش . جاش من اومدم .

 + یه لقمه نون حلال   با   جون ادمیزاد  کجان؟

-  داشتن پوزیشن جدید ابداع می کردند که اونها رو هم گرفتند.

+  تو چجوری فرار کردی؟

-  سرهنگ جلالی هستم . بدون هیچ کار احمقانه ای دستاتو بزار رو سرت  و اروم برگرد.