روزی مردی برای استخدام به یک شرکت تخلیه چاه مراجعه کرد . رئیس شرکت یک نِی به او داد و از او خواست یک چاه را تخلیه کند . رئیس نمونه کارش را دید و پسندید. به او گفت : حالا بیا این لباس کار را بگیر و مشغول کار شو .مرد وقتی شلوارش را دراورد شورتی به پا نداشت . رئیس عصبانی شد و گفت کسی که شورت ندارد یعنی دستشویی نمی رود و این مرد نمی تواند در امر تخلیه موفق باشد .
مرد را از شرکت بیرون کردند . جلوی شرکت مرد غمگین و افسرده قدم میزد و از شرکت فاصله می گرفت . دستش را در جیبش برد و یک دستمال کاغذی بیرون اورد .به اولین مغازه رفت و آن را به اصرار و قیمت خیلی کمی فروخت و دو تا دستمال گرفت . همینگونه فروخت و خروخت تا به یکی از گنده ترین و بزرگترین شرکتهای دستمال کاغذی تبدیل شد . او پس از دستمال کاغذی به نوار بهداشتی روی اورد و تولید ان را هم شروع کرد . مدتی بعد خبرنگاری به او گفت : شایعه شده که نوار بهداشتی های شما برای پوست بسیار مضر و خطرناکند. ایا امکان دارد که خودتان این نواربهداشتی را به کار برید ؟ مرد یک مدل بالدار دراورد و شلوارش را هم دراورد . همه تعجب کردند . او شورت به پا نداشت ! خبرنگار به او گفت : شما که بزرگترین شرکت دسمال کاغذی و نواربهداشتی را دارید شورت به پا ندارید ، اگر داشتید دیگر کی می شدید؟! مرد در جواب گفت : تخلیه چاه!