۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

داستان کوچَاک


-   من دارم میرم پیش روانپزشک ، کاری ندارید؟

پدر : هیچی فقط قضیه بی نظمیت رو هم مطرح کن

-   چشم

مادر : حتما بهش بگو که مادرتو اذیت می کنی

- حتما

پدر : اینم بهش بگو که پدرت تو زندگی هیچی برات کم نذاشت

- باشه

مادر : از ریخت و پاش هات ، از بیشعوری هات ، از الاغ بازی هات هم بگو

- چشم

 چند ساعت بعد....

پدر و مادر : سلام . چی شد ؟ درمان شدی؟ الان بهتری؟

- یک کتاب داد که بدم به شما
عنوانش چی هست:

" پدر و مادر ما متهمیم"

  اینگونه شد که آن دو به اشتباهشان پی بردند و دیگر کودکشان را انگشت نکردند

شکس 1307

1-داستان برتر جشنواره دولت ابادی در سالهای 1341-1379
2-برنده 6 دوره جشنواره پشم طلا
3-نامزد دریافت بیلاخ بلورین
4-شروع اعتیاد داریوش